براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
دارم از تــو حــرف می زنــم
امــــا روحــت هم از نوشــــته هــایم خبــر نــدارد
ایــــرادی نــــدارد یــاد تــو
به نوشتــــه هــایم رنــگ می دهــد
شــایــد دیگــری بخــــواند و آرام گیــــرد ذهــــن پریشــــانش
درد مـــن،چشمانـــی بـــود کـــه بـــه مـــن " اشـــک " هدیـــه میـــداد و بـــه دیگـــران " چشمـــک " ..........! پاسخ:اشک را به گونه هایم هدیه کردم و چه زیبا بود گونه هایم را میگویم وقتی از باران نمیتوانست کمی خشک بماند
منتظرم خدایا......
خط پایانت کو.....
ایا جهنمت همین جایی که هستیم نیست؟
من اتشت را به نامردی هاا . دو رویی هاا و خیانت ها ترجیح میدهم
شاید اگر ایوب هم در عصر ما بود صبرش لبریز میشد.......... پاسخ:زیباست سخن هایت....لایک